بهنظرم این هم یکی از همان افسانههایی باشد که
شهرتش بیشتر از خودش دیدنی-شنیدنی است.
پینوشت: این توضیح برای خوانندگانِ خیالیِ این متون ضروریست که «در باب
اکثریت»ها زاییدهی دنیای غیر ایدهآل است. من نیز – احتمالاً- همچون شما متنفرم
از برچسبهایی که «ما» و «آنها» را میسازد و باعث هرگونه مرز و جداسازی و فاصله
و این منم و تو آنی میشود. لاکن چه چاره. تحمل بفرمائید که ما نیز همواره در
مرحلهی تحمل بودهایم.
[i]
شرمآور است که در نوشتن مِن باب کلیشهها،
مجبور شدهام کلیشهوار رفتار کنم و هر عاشق استریتی را مذکر فرض. مگر اینکه افسانهی چال گونه در مورد ذکور هم روایت شده باشد که من ندیدهام. در هر صورت، شرمآورم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر