یه بار آقای ایرانی و غلامحسین میرن سالگرد فوت
نیما. ملت دور یه حوض و فوارهای جمع شده بودن و یکی داشت «آی آدمها» میخوند.
طرف گرمِ خوندن بود: یک نفر در آب دارد میسپارد جان/ یک نفر دارد که دست و پای
دائم میزند... همینجا بود که غلامحسین یارو رو هل داد تو حوض تا همه تجسم
عینی شعر نیما رو ببینن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر