آقای ایرانی و غلامحسین، توُ دههی چهل چند باری
تهران رو به آشوب کشیدن، که تاریخ شفاهیِ جذابی داره. یه سری محافل
و جلسات بود مال منتقدای شعر نو. دوره میگرفتن در انتقاد از شعر نو و نیما و الخ.
آقای ایرانی و غلامحسین هم میرفتن. وقتی که نوبت به شعرخوونیِ آقای ایرانی میشد،
گلوصافکرده میخوند، باسنِ مادرزنِ من سدِ معبر میکند... و غلامحسین جواب میداد،
بد میکند، بد میکند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر