۱۳۹۱ مهر ۱, شنبه

فرازهایی از تاریخ



عصر تازه توفیق یافته بودم نیم ساعتی بخوابم که زنگ زد بیدارم کرد. الو، سلام دکتر چامسکی! ممنونم دکتر جان. چی؟ دو ساعت زودتر بیایم؟! باشه. اینکه مشکلی نیست. نه، من سرحالم و لباس پوشیده، آماده‌ام که بهم بگویید دو ساعت زودتر از وقتِ قبلی بیایم دفترتان. این بود اولین برخورد من با دکتر چامسکی. درحالی که هنوز او را ندیده بودم، با این تلفنِ بی‌موقع مرا به خود بدبین کرد.
...
دکتر چامسکی روان‌شناسِ من است.
...
تست‌های شخصیت‌سنجی نشان دادند که افسردگیِ من از 115 نمره‌ی ممکن، 112 نمره را به خود اختصاص می‌دهد که همانا مایه‌ی تعجب شد. و خصوصیات زنانه‌ که به‌طور متوسط در آدمیان 50 است، برای من 80 بود.
...
چامسکی گفت، این وقتِ توست. بله، نیم ساعتِ اول مال اوست که حرف‌هایش را بزند، نیم ساعتِ دوم مال من است. اما چه باید می‌گفتم؟ نمی‌دانستم. یک لحظه دست‌پاچه شدم. اگر همین‌طوری به سکوت‌ام ادامه بدهم چه می‌شود؟ نکند فکر کند دارم دست‌اش می‌اندازم؟ گفتم من همیشه شنونده بوده‌ام، حالا جالب است که شما شنونده‌ی من‌اید.
...
چامسکی مرا قضاوت نمی‌کند. او همیشه طرفدار من است. توی گندترین چیزهایی که از گذشته‌ام برایش تعریف کردم، او لبخند زد و گفت، اشتباه پیش می‌آید، تازه تو آن‌وقت نوجوان بودی. یک آن تعجب کردم که چرا سرزنش‌ام نمی‌کند. حس خوبی داشت. گفت، نباید گذشته را حمل کنم.
...
دکتر چامسکی معتقد است که باید ورزش‌های جمعی را تجربه کرد. همین که پا به باشگاه گذاشتم، چند پسرِ گنده‌ی عضله‌ای برگشتند زل زدند به من. گفتم، چند لحظه وقت بدهید، الان توضیح می‌دهم. آن‌جا یک بهشت واقعی بود که همه‌ی پسرهای سکسی در آن جمع شده بودند.
...
چامسکی هنوز نمی‌داند که من گی‌ام. جلسه بعدی بهش می‌گویم.
...
چهارشنبه‌ها روزِ چامسکی‌ست. دست‌پاچه‌ام که تا چهارشنبه بعدی من هم‌چنان دارم صبح‌ها را هدر می‌دهم و برنامه‌هایم یادم می‌رود. بهتر است تکانی به خودم بدهم. چامسکی منتظر است.
...

۳ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

وای من از ورزش بیزارم..حتی اگه توی بهشت باشه!!!

یوسف

فاروق گفت...

زبان شناس..

Maahan گفت...

دکتر چامسکی و پسرهای سکسی باشگاه به کجا رسیدند استاد؟